دخترک تنها
سر کلاس ادبیات معلمم گف: فعل رفتنو صرف کن رفتم...رفتی...رفت...ساکت میشوم. میخندم اما خندم تلخ می شود استاد سرم داد میزند: خوب بد؟ادامه بده و من می گویم : رفت...رفت...رفت و دلم شکست...غم رو دلم نشست... رفت شایدم بمرد...شور از دلم ببرد...رفت...رفت...رفت... و من میخندم و می گویم:خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تره....کارم از گریه گذشته.
نظرات شما عزیزان:
سلام
خسته نباشید
عیدت مبارک پیشاپیش
متن قشنگی بود
Power By:
LoxBlog.Com |